باز به چشاش نیومدم من که همه جوره راه اومدم
دیگه چیکار مونده بود که نکرده باشم
با ما سر لجبازی داره عشق نه فقط بازی داره
چطوری تو دلی که جایی ندارم جا شم
خاطره ها رو یادش رفت دلمو به باد دادش رفت نمیدادم آزارش من اصلا
نباشه فقط یه درده بودنش هزارتا درده بره دیگه برنگرده اصلا
خاطره ها رو یادش رفت دلمو به باد دادش رفت نمیدادم آزارش من اصلا
نباشه فقط یه درده بودنش هزارتا درده بره دیگه برنگرده اصلا

عیب نداره میرم تنها من ولی یه روز میرسی به حرفا من
که خیلی دیره خیلی دیره
تو فکر کردی چون دل نمیدی خوبی خیلی حالیته خیلی میدونی
یهو یه روز به خودت میای میبینی دلت اسیره
خاطره ها رو یادش رفت دلمو به باد دادش رفت نمیدادم آزارش من اصلا
نباشه فقط یه درده بودنش هزارتا درده بره دیگه برنگرده اصلا
خاطره ها رو یادش رفت دلمو به باد دادش رفت نمیدادم آزارش من اصلا
نباشه فقط یه درده بودنش هزارتا درده بره دیگه برنگرده اصلا

حتی توو روز تولدشم هم آرزو کرد بمونم براش

اون واقعا خوب بود اولاش

ولی قسمت نشد که بمونم باهاش

هرچی که میگذشت واسش عادی میشدم

دورتر میشد وقتی دچار مشکل مادی میشدم

من ساده مغلوب زیبایی خدادادیش میشدم

منو واسه خودم نخواست بهتر بگم دوسم نداشت

اونی که میگفت عاشقه از عشق فقط اداشو داشت

خودش ازم دیوونه ساخت خودشم منو تنها گذاشت

همش قولای الکی میداد بهم تو دورویی حرف نداشت

حرفامم بی اثر اصلا مهم نبود براش

بد با من تا کرد و دیگه هیچ راهی واسه برگشتن نذاشت

منو واسه خودم نخواست بهتر بگم دوسم نداشت

اونی که میگفت عاشقه از عشق فقط اداشو داشت

خودش ازم دیوونه ساخت خودشم منو تنها گذاشت

منو واسه خودم نخواست بهتر بگم دوسم نداشت

اونی که میگفت عاشقه از عشق فقط اداشو داشت

خودش ازم دیوونه ساخت خودشم منو تنها گذاشت